هم‌قافیه با باران

باز شب آمد و شد اول بیداریها

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۳ ب.ظ
باز شب آمد و شد اول بیداریها
من و سودای دل و فکر گرفتاریها

شب خیالات و همه روز، تکاپوی حیات
خسته شد جان و تنم زین همه تکراریها

در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟
که کشیدیم درین مرحله بس خواریها

دلخوشی‌ها چو سرابم سوی خود بُرد، ولیک
حیف از آن کوشش وُ طی کردن دشواریها

نوجوانی بهوس رفت و از آن بر جا ماند
تنگی سینه و کم خوابی و بیماریها

سرگذشتی گُنه آلود و، حیاتی مغشوش
خاطراتی سیه از ضبط خطا کاریها

کور سوئی نَزَد آخر به حیاتِ ابدی،
شمع جانم، که فدا شد به وفاداریها!

باستانی پاریزی
۹۵/۰۳/۰۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران