باز کن در را دوچشم پر شراب آورده ام
جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ب.ظ
باز کن در را دوچشم پر شراب آورده ام
از سر کوه بلند تاک آب آورده ام
آنقَدَر داغم که آتش نیست....نورم را ببین!
شعله را پایین بکش من آفتاب آورده ام
میزهایت را به چای تیره نازیبا نکن
خمره ای آبستنِ سرخیٌ ناب آورده ام
پلکها را میپراند، چشمها را می بَرد
داروی بیداری و جادوی خواب آورده ام
سوره هایم جامها وآیه هایم جرعه هاست
وحی نازل از ازل دارم کتاب آورده ام
قهوه چی!دیوانه میگویی به من اما مگر ـ
حال تو خوب است و من حال خراب آورده ام
بد حسابی کرده ام ،دستم ولی امشب پُر است
صبر کن لب تر کنم حرف حساب آورده ام
من سرم داغ است و مستی در دلم قُل میزند
جام آتش روی قلیان شراب آورده ام
باز کن...من خنده های مشتریهای تو را
پشت در با گریه ساعتهاست تاب آورده ام...
مهدی فرجی
۹۴/۰۵/۱۶