باز گو ، ای به کنار دگری خفته من
دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ
باز گو ، ای به کنار دگری خفته من
چه کند با غم تو این دل آشفته من ؟
وه که امروز پراکنده تر از بوی گل است
خاطر جمع تر از غنچه نشکفته من
آفتاب نگه گرم ترا می جوید
این دل سردتر از برف فروخفته من ..
یاد از آن روز که انگشت تو اشکم بسترد
خاتم دست تو شد گوهر ناسفته من
شاهد آتش عشق تو که گرم است هنوز
شعله هایی است که سر میکشد از گفته من
چه کنم ؟دل به که بندم ؟به کجا روی کنم ؟
بازگو ، ای به کنار دگری خفته ی من ...
سیمین بهبهانی
۹۴/۰۶/۰۹