باشد برو، اما نگه کن پشت سر را
دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ق.ظ
باشد برو، اما نگه کن پشت سر را
پشت سرت، این کشته خونین جگر را
باشد برو، اما ببر چتری، مبادا ...
در آسمان چشم من گردیده غوغا
رفتن ، پریدن ، دل بریدن ، سهم قلبت
ماندن ، شکستن ، سهم من، تا هست دنیا
بیهوده بود اشکم ، تو سهم من نبودی
من دیر فهمیدم تو را ای بغض فردا
آیینه خویی ، این گناه کوچکی نیست
در دل نشاندی لحظه لحظه، هر کسی را
صحبت ز تنهایی کنون، حاصل ندارد
حالا که این کشتی رسیده قعر دریا
باشد برو ، اما بدان یک روز آخر
تاریخ می آید سراغ قصه ما ...
علی اصغر شیرخانی
۹۴/۰۵/۱۲