بالا بلای من بنشین چای دم کنم
يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ق.ظ
بالا بلای من بنشین چای دم کنم
بنشین بساط شعر و غزل را علم کنم
بنشین که روی نرگس و یاس و بنفشه را
با وصف چشم و گونه و روی تو کم کنم
گیسو به روی شانه بیفشان که از حسد
شب را به کام این شب تاریک سم کنم
لب باز کن به حرف که لب وا کنم به شعر
لب باز کن به خنده که خنده به غم کنم
اندوه من به حد تغزل رسیده است
وقتش رسیده است که شرح دلم کنم
"با صد هزار جلوه برون آمدی که من"
صد ها هزار پنجره را متهم کنم
شهری به شوق وسوسه دنبال چشم توست
پای کدام چشم چران را قلم کنم ؟
یعقوب زارع
۹۵/۰۹/۰۷