با آن گُلی بازآ که وقت صبحگاهی
پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۶ ب.ظ
با آن گُلی بازآ که وقت صبحگاهی
بوی خوشش را باااد می آورد گاهی
حوض دلم خالیست از ماهی بیا و ُ
پُر کن برایم حوض را از " عشق – ماهی "
دلدادگی شاید که کار اشتباهیست
من با تو امّا مایلم هر اشتباهی ...
فرقی ندارد در شمالی یا جنوبی
همواره خشکیده ست بی تو هر نواحی
من آن پلنگ ْ – افسرده ای هستم که یک ابر
پوشانده بر او صورت زیبای ماهی
آشفته ام مانند گنجشکی که خیس است
در زیر باران و ندارد سر پناهی
سخت است درک ناله های یک کبوتر
وقتی که بی تاب است در آغوش چاهی
اینقدر با خود هی نگو که این گناهست
وَالـلـّه ! شیرین است با تو هر گناهی
حنظله ربانی
۹۵/۰۴/۳۱