هم‌قافیه با باران

با این همه میدان و خیابان چه بگویم

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ب.ظ

با این همه میدان و خیابان چه بگویم
با غربت مهمان کُش تهران چه بگویم؟

حرفِ دلِ من شعر و سکوت و سخنم، شرم
با این زن پتیـــاره ی عریان چـــه بگویم؟

از این یقـــه آزادیِ میلاد کراوات
بر اسکلتِ فتحعلیخان چه بگویم؟

از بُغـضِ فراموشــیِ «همت» به «مدرّس»
از «باکری» خسته به «چمران» چه بگویم؟

با دختــرکِ فال فــروشِ لبِ مترو
یا بیوه زنِ بچه به دندان چه بگویم؟

زن با غـمِ شش عایله با من چه بگوید؟
من با شکمِ گشنه به ایمان چه بگویم؟

با او که گل آورده دم شیشه ی ماشین
با لذت ایـــن شرشر باران چـــه بگویم؟

دامانِ رها، موی پریشان، منِ شاعــر
با خشمِ دو مامورِ مسلمان چه بگویم؟

تا خرخره شهــری به لجــن رفته و حالا
ماندم که به یک چاک گریبان چه بگویم؟!


مهدی فرجی

۹۴/۰۵/۲۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران