با تو دیشب تا کجا رفتم
با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا، وانسوى صحراى خدا رفتم.
من نمى گویم ملایک بال در بالم شنا کردند،
من نمى گویم که باران طلا آمد؛
با تو لیک ای عطر سبز سایه پرورده،
ای پرى که باد مى بردت
از چمنزار حریر پر گل پرده
تا حریم سایه هاى سبز
تا بهار سبزه هاى عطر
تا دیارى که غریبیهاش مى آمد به چشمم آشنا، رفتم.
پا به پاى تو که مى بردى مرا با خویش،
_همچنان کز خویش و بى خویشى...
در رکاب تو که مى رفتیى،
هم عنان با نور،
در مجلل هودج سرّ و سرود و هوش و حیرانى،
سوى اقصا مرزهاى دور؛
-تو قصیل اسب بى آرام من، تو چتر طاووس نر مستم
تو گرامى تر تعلق، زمردین زنجیر زهر مهربان من-
پا به پاى تو
تا تجرد تا رها رفتم.
غرفه هاى خاطرم پر چشمک نور و نوازشها
موجساران زیر پایم رامتر پل بود.
شکرها بود و شکایتها،
رازها بود و تأمل بود.
با همه سنگینى بودن،
و سبکبالى بخشودن،
تا ترازویى که یک سان بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم.
چند و چونها در دلم مردند
که به سوى بى چرا رفتم.
شکر پر اشکم نثارت باد
خانه ات آباد، اى ویرانى سبز عزیز من،
ای زبرجد گون نگینِ خاتمت بازیچه ى هر باد،
تا کجا بردى مرا دیشب؟
با تو دیشب تا کجا رفتم؟!
اخوان ثالث