با قُدسیان آسمان، من هر شبی یاهو زنم
شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ق.ظ
با قُدسیان آسمان، من هر شبی یاهو زنم
صوفی دَم از الّا زند، من دَم ز الّا هو زنم
بازِ سپیدِ حضرتم، تِیهو چه باشد پیش من؟
تِیهو اگر شوخی زند، چون باز بر تیهو زنم
خاقانِ اُروِخان اگر، از جان نگردد ایلِ من
من پادشاه کشورم، بر خیل و بر اُردو زنم
نفس است کدبانوی من، من کدخدا و شوی او
کدبانویم گر بَد کُند، بر روی کدبانو زنم
آن پیرِ کندو دار را، گویم که پیش آور عسل
بینم که کاهل جُنبد او، من چُست بر کندو زنم
ای کاروان، ای کاروان، من دزد و رهزن نیستم
من پهلوان عالمم، شمشیر رو با رو زنم
ای باغبان، ای باغبان، بر من چرا در بستهای؟
بگشا درِ این باغ را، تا سیب و شفتالو زنم
گفتی بیا ای شمسِ دین، بنشین به زانوی ادب
من پادشاه عالمم، کِی پیشِ کس زانو زنم؟
مولوی
۹۵/۰۹/۱۳