هم‌قافیه با باران

با همان ترسی که وقتی دسته ای از سارها

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ب.ظ

با همان ترسی که وقتی دسته ای از سارها
ناگهان پر می کشند از گوشه ی دیوارها

با همان ترسی که وقتی بچه خرگوشی سپید
می گریزد از لب و دندان تیز مارها

با همان زخم و جراحت ها که شیر خسته ای
برتنش جا مانده است از صحنه ی پیکارها

می روم سر می گذارم بر کویر و کوه و دشت
می روم گم می شوم در دامن شنزارها...

آه دیدی خاطراتم را چطور از ریشه کند
دست و بازویی که پیشش مرده بودم بارها

کارو بارشعرش از اندوه من رونق گرفت
سکه ی نامش چه بالا رفت در بازارها

تک تک سلول هایم، هریک از رگ های من
مضطرب بودند در جریان آن دیدارها

می روی بعد از هزاران سال پیدا می شوی
با فسیل استخوان های زنی در غارها

شیرین خسروی

۹۴/۱۰/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران