ببخش فالم اگر دست دیگران افتاد
ببخش فالم اگر دست دیگران افتاد
و قهوه ات که ننوشیده از دهان افتاد...
دلت گرفت اگر از غریبی ام هر شب
و سهم بردنِ از بی نصیبی ام هر شب
اگر بخاطر من پک زدی به سیگاری...
دلت گرفت ...و مشتی زدی به دیواری ...
بخاطرم به خیابان کشیده شد کارت ...
به پیک های فراوان کشیده شد کارت ...
که بغض کردی و مستی ت کار دستت داد
که گریه بودی و مردانگی شکستت داد ...
ببخش این همه دوووورَاز تو زنده می مانم
که قهوه می نوشم بی تو ... شعر می خوانم
نبودنم به اتاقت چقدر می آید
به چشم مشکی زاغت چقدر می آید
چقدر بی کسی ام بین بازوانت نیست
چقدر ... آه عزیزم ... زن جوانت نیست
به تخت خواب تهی مانده از هماغوشی ت
به طعم بوسه ی ماسیده بر لب گوشی ت
تمام زندگی ام را بلند گریه نکن
بخاطر من عزیزم ... بخند ! گریه نکن ...
و من که فاصله ها را عمیق می گریم
تمام این گِله ها را ... عمیق می گریم
مرا ببخش عزیزم ... که غصه دار توام
ببخش فاصله ها را ... که من کنار توام ...
ببخش بی تو خودم را غریب می بینم
به جان هرکه دلم را شکست ... غمگینم
تو درد زندگی ام را بلند گریه نکن ...
بخاطر من عزیزم .... بخند ... گریه نکن
مهتاب یغما