برایت قهوه میریزم، تو از من آب میخواهی!
پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ
برایت قهوه میریزم، تو از من آب میخواهی!
به چَشمت شعر میکارم ولیکن خواب میخواهی!
مسیرِ مستقیمی را نشانَت میدهم اما...
پُر از آشفتگی هستی، تو پیچوُتاب میخواهی!
دوچشمم را کفِپایت چو فرشی پهن میسازم
نمیبینی! نمیفهمی!تو قالیباف میخواهی!
من از سرما وُ یخبندانِ شهوت میدهم هشدار
برایت عشق میبافم، هوس را ناب میخواهی!
من از سهراب میگویم وَ دارویی که نیشَش شد
تو نَی دارو، نَی اسطوره وَ نَی سهراب میخواهی!
تو از ایّوب میگویی که صبرشآنچنان بودَست
پُر از بیتابیَم امّا تو از من تاب میخواهی!
کنارت هستم و عاشق، نفسهایم همه اُمّید
مرا رفته،مرا مُرده، مرا در قاب میخواهی!
محمدصادق زمانی
۹۴/۰۳/۲۸