هم‌قافیه با باران

برای هر سخنش یک دلیل پنهان داشت

يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۴۸ ق.ظ

برای هر سخنش یک دلیل پنهان داشت
پدر بزرگ هــزاران هـزار بــــرهان داشت

اگرچــه مشــق الفبــا نکــرده بــود امــــا
به قول هم رده هایش سواد قرآن داشت

هنـوز شهــر بـــرایش دوازده در بـــود
چقدر خاطره از آن زمان طهران داشت

از آن زمان که غزل درد عشق بود و وطـن!
از آن زمان که به ندرت غزل غم نان داشت

برای این به غــزل های مــن نمــــی بالـیـــد
برای این شب مرگش لبی غزل خوان داشت

عروض و قافیه اش گاه گاه می لنگید
ولی همیشه دلش حس و حال باران داشت!

سلام کرد و سر ِ سنگ او نشست "پدر"
بغل گرفت پسر را ... هنوز هم جان داشت

"نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" آری
پدر بزرگ به این حرف خواجه ایمان داشت

عبدالمهدی نوری

۹۵/۰۸/۲۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران