برشانه های ضریحت تا می گذارم سرم را
سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ب.ظ
برشانه های ضریحت تا می گذارم سرم را
انگار می گیری از من غوغای دور و برم را
حرفی ندارم به جز اشک نه حاجتی نه دعایی
دست شما می سپارم این چشم های ترم را
من از جوار کریمه از شهرِ بانو می آیم
آقا ! بگو می شناسم همسایه ی خواهرم را
عطرهوای رواقت ، آهنگ هر چلچراغ ات
نگذاشت باقی بماند بغضی که می آورم را
حتی اگر دانه ای هم گندم برایم نریزی
جایی ندارم بریزم جز صحن هایت پرم را
هربارمشهد می آیم انگار بار نخست است
هی ذوق دارم ببینم گلدسته های حرم را
زهرا بشری موحد
۹۴/۰۹/۲۴