بر آتش خود، آبی از مشک نمی ریزم
جمعه, ۲۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ب.ظ
بر آتش خود، آبی از مشک نمی ریزم
بی رحم تر از عشقم، من اشک نمی ریزم
من آتش اگر هستم، بر پیکر ققنوسم
من عاشق خود را جز در شعله نمی بوسم
من هیچ نمی خواهم از جان عزیز او
جز زندگی و مرگش، یعنی همه چیز او
او خون من است آری، می داند و می دانم
من خواستم و او گفت: لب تشنه بسوزانم
بر خاک کسی هرگز، بر خاک دلش افتاد
بی تاب تر از خنجر، گردن به جراحت داد
هم عاشق من بود و هم عاشق آدم ها
عشقی که فراتر بود از هق هق آدم ها
بی گریه و نذر ای کاش همراه دلش بودید
ای کاش به شعر او یک بیت می افزودید
او اشک نمی خواهد، تعبیر بلا عشق است
لبخند غزل خون است، چون خون خدا عشق است
افشین یداللهی
بی رحم تر از عشقم، من اشک نمی ریزم
من آتش اگر هستم، بر پیکر ققنوسم
من عاشق خود را جز در شعله نمی بوسم
من هیچ نمی خواهم از جان عزیز او
جز زندگی و مرگش، یعنی همه چیز او
او خون من است آری، می داند و می دانم
من خواستم و او گفت: لب تشنه بسوزانم
بر خاک کسی هرگز، بر خاک دلش افتاد
بی تاب تر از خنجر، گردن به جراحت داد
هم عاشق من بود و هم عاشق آدم ها
عشقی که فراتر بود از هق هق آدم ها
بی گریه و نذر ای کاش همراه دلش بودید
ای کاش به شعر او یک بیت می افزودید
او اشک نمی خواهد، تعبیر بلا عشق است
لبخند غزل خون است، چون خون خدا عشق است
افشین یداللهی
۹۵/۰۸/۲۸