بر اسب تیزروِ بخت تا سوار شدند
پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ
بر اسب تیزروِ بخت تا سوار شدند
پیاده ها به سُم اسب خاکسار شدند
ببین چگونه برانگیختند گرد از راه
که راه و راهبر و راهرو غبار شدند
شدیم غرقه ولی این سوارهای غیور
به یک جهش رد از این رود بی گدار شدند
اگرچه موج سواران ماهری بودند
درست مثل کفِ آب بر کنار شدند
به قلّه ای نرسیدند و زیرِ دامن کوه
نفس بریدۀ صد دورِ افتخار شدند
بدا به ملت بیچاره ای که دشمنشان
نداشت چاره ای امّا به خود دچار شدند
خشاب اگرچه تهی شد گلنگدن پوکید
سریع مثل فشنگ این و آن قطار شدند
پلنگ اگرچه کمین کرده بود آهوها
پلنگِ خویش شده یک به یک شکار شدند
به جدّ و جهد رها کی شوند قومی که
اسیرِ جهل، چهل سالِ آزگار شدند
غلامعباس سعیدی
۹۴/۰۵/۲۹