هم‌قافیه با باران

بر روی دستم غیر خاکستر نیاوردم

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ب.ظ

بر روی دستم غیر خاکستر نیاوردم
شرمنده ام حالا که بال و پر نیاوردم
تو بی محلی کردی و من ریختم در خود
اما صدایش را همیشه در نیاوردم
من به شما یک جان ناقابل بدهکارم
چیزی از این بهتر نبود آخر نیاوردم
از چه مرا در پشت این در معطلم کردی
اصلاً شما گفتید سر من سر نیاوردم؟!
کار خودش را کرد آن یکبار دل دادن
یک بار دل آوردم و دیگر نیاوردم
تکلیف دیوانه بلاتکلیفی اش باشد
من نیز تکلیفی از این بهتر نیاوردم
من هر که را آوردم اینجا از غلامان شد
یعنی در این خانه بجز نوکر نیاوردم
این خانواده نوکرانش محترم هستند
من بی طهارت نامی از قنبر نیاوردم
کوه گناهی را به کاهی گاه میبخشند
آخر من از کار شما سر در نیاوردم
خیلی دلش میخواست یک شب کربلا باشم
من آرزوی مادرم را بر نیاوردم


علی اکبر لطیفیان

۹۴/۰۳/۲۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران