هم‌قافیه با باران

بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم

سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۲۵ ب.ظ

بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم
بس عهد که چون زلف تو بشکستم و بستم

دریاب که زد کار جهانی همه بر هم
چشم تو و عذرش همه این است که مستم

در نامه چو من شرح فراق تو نویسم
خون گرید و فریاد کند خامه ز دستم

خورشیدِ بلندی تو و من پست چو سایه
آنجا که تو باشی نتوان گفت که هستم

چشم تو به دل گفت که مست منی ای دل !
دل گفت : بلی ، مست تو از روز اَلَستم

گنجیست روان جام مِی و توبه ، طلسمش
برداشتم آن گنج و طلسمش بشکستم

بر سوختن و مردن من شمعِ شب‌افروز
خندید بسی امشب و من می‌نگرستم

روزش به سر آمد سحری گفت که سلمان !
برخیز که من نیز به روز تو نشستم

سلمان ساوجی

۹۶/۰۱/۱۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران