هم‌قافیه با باران

بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست

شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۱ ب.ظ

بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست

خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه‌ها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست

گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم
گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست

گه چون حویج دیگ بجوشیم و او به فکر
کفگیر می‌زند که چنینست خوی دوست

بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه
تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست

چون جان جان وی آمد از وی گزیر نیست
من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست

بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف
ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست

با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو
کو کو همی‌زنیم ز مستی به کوی دوست

تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک
از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست

خاموش باش تا صفت خویش خود کند
کو های های سرد تو کو های هوی دوست

مولوی

۹۵/۰۹/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران