بسوخت جان من این دیدهی جمال پرست
چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۵:۱۵ ب.ظ
بسوخت جان من این دیدهی جمال پرست
ز دست رفت دل هرزهگرد حال پرست
چگونه زین همه حسرت بوَد امید نجات
مرا که هست همین چشم ِ خط و خال پرست
نوازش نفست با من است در همه حال
چه میگریزی از این شاعر محال پرست
شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت
دگر به خواب نرفت این دل خیال پرست
شُکوه حُزن تو را نازم ای بهار ملول
که الفتیست تو را با من ملال پرست
بهار من به خموشی کنار « #سایه » گذشت
چمن سپرده به مرغان قیل و قال پرست
فریدون مشیری
۹۶/۰۹/۰۱