هم‌قافیه با باران

بغض بابا وسط سفره ی افطار شکست

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۱۹ ق.ظ

بغض بابا وسط سفره ی افطار شکست
هی فرو خورد و فرو خورد و به هر بار شکست

حفظ ظاهر بخدا سخت تر از هر کاری ست
چهره ی پیر پدر پای همین کار شکست

اشک می ریخت بیاد همه ی خاطره هاش
هق هقش زیر همین بارش رگبار شکست

استخوانی به گلو داشت ، ز داغ زهرا
بین چشمان ترش پیکر یک خار شکست

دخترش مستمع روضه ی مسکوتش شد
روضه خوان پای همین روضه اش انگار شکست

زیر لب گفت که فریاد از آن شهری که
دل من را وسط کوچه و بازار شکست

همسرم یک تنه شد حامی مظلومی من
وای از آن لحظه که بازوی طرفدار شکست

بدترین خلقِ خدا آمد و زد یک سیلی
آه ، از شدت ضربه در و دیوار شکست

داشت همراه خودش فاطمه بار شیشه
سنگ پرتاب شد و آخرش آن بار شکست

روضه ی فاطمه آمد به میان کوه ، خمید
زیر این بار ، قد حیدر کرار شکست


رضا قاسمی

۹۶/۰۳/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران