بنگر رسول عشق!،نونو بو لهب ها را
بنگر رسول عشق!،نونو بو لهب ها را
گستاخ تر از پیش، بی اصل و نسب ها را
تبت یدا...آواز جبراییل می آید
در بولهب ها بنگر این هذیان و تب ها را
تبت یدا... می پیچد آهنگی حجازی باز
تا بشنوی در پرده اش یاللعجب ها را
تبت یدا... این رستخیز نخل ها از چیست؟
همرنگ خون می بینم آن سو تر رطب ها را
تبت یدا... بنگر به بو جهلان حلق آویز
آن سو ترک آن گاه "حمال حطب "ها را
تبت یدا... با من بخوانید ای مؤذن ها
فرض ست ،بگذارید ذکر مستحب ها را
گل های پاریسی فسردای باد شبگیری
آنجاببر زین باغ،عطرمنتخب ها را
اینسان سیه مستی مگر شرب الیهودکیست؟
در شعله می بینم ازآن بنت العنب ها را
چاووش می خواند الیس الصبح، پی در پی
صبح ظهور ای قوم، نزدیک ست شب را
باماه عوعوی سگان آخر چه خواهد کرد
کو حاصلی جز لعن حق این بی ادب ها را
یارب مگر در صبح خلقت دوخت نساجی
بر قامت اینان به رنگ شب قصب ها را
آغاز توفان را ببینید از همین گرداب
این گرد باد مرگ در موج غضب ها را
محمد حسین انصاری نژاد