بهار است و گل وبلبل زمین سبز و زمان زیبا
يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ
بهار است و گل وبلبل
زمین سبز و زمان زیبا
دلم
اما خزان زرد پاییزی
دلم پردرد و طوفانی
دراین دنیای سبزی که
دل بعضی زغم خون است
میان کیسه بعضی
طلایین سکه ها زرد است
پدرهایی
نصیبشان فقط درد وفقط درد است
پدر با دستهایی پینه بسته کودک خود را
درآغوشش نوازش کرد
اما
از درون قلب کودک
ناسزاهایی نثار مهر بابا شد
وناگه
بغض کودک منفجر شد گفت با بابا
که ای بابا
در کلاس درس نقاشی فقط من سایه روشن میکشم اما
مگر برگ درختان سبز و دریا رنگش آبی نیست
مگر خورشید در هنگامه رفتن
غروبش سرخ و غمگین نیست
چرا پس کودک دردانه ات بابا
زمانی هم که طاووسی کشیده بود
معلم گفت به به زاغکت زیباست
چرا بابا چرابابا
بهار است و گل وبلبل
زمین سبز و زمان زیبا
دلم اما خزان زرد پاییزی
دلم پردرد و طوفانی
چراپس سفره بعضی
چنین زیبا و رنگین است
وآن بابا زکودک شرم دارد زار و غمگین است
حسین مرادی
۹۴/۰۳/۳۱