به آن پرنده که می خواند غایب از انظار
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۱ ب.ظ
به آن پرنده که می خواند غایب از انظار
عتاب کرد شریری فسادجوی به باغ:
چه سود لحن خوش و عیب انزوا که به خلق
پدید نیست تو را آشیان، چو چشم چراغ؟
بگفت: از غرض این را تو عیب می دانی
که بهر حبس من افتاده در درون تو داغ
اگر که عیب من این است: از تو من دورم
برو بجوی ز نزدیکهای خویش، سراغ
شهیرتر ز من آن مرغ تنبل خانه
بلندتر ز همه آشیان جنس کلاغ
نیما یوشیج
۹۶/۰۳/۰۳