به جام مخملی گل شراب شبنم ریخت
پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۴ ب.ظ
به جام مخملی گل شراب شبنم ریخت
همان کسی که به باران رسید ونم نم ریخت
به سان زلزله آمد، مهیب و ویرانگر
و خشت خشت دلم-آن بنای محکم- ریخت
مگر چه چیز مهمی زجان من می خواست
که طرح زندگی ا م را عجیب ومبهم ریخت
به جرم خوردن انگور یا که گندم بود
تمام آنچه که از چشم های آدم ریخت
تمام آبروی من که حاصل من بود
میان مردم این روزگار کم کم ریخت
اگر چه زندگی ام سوخت باز خوشحالم
که آن زمانه وحشت گذشت وترسم ریخت...
یدالله گودرزى
۹۵/۰۵/۰۷