به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟
شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ب.ظ
به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟
که هر دم می گشاید پرده ای از راز خاکستر
به پای شعله رقصیدند وخوش دامن کشان رفتند
کسی زان جمع دست افشان نشد دمساز خاکستر
تو پنداری هزاران نی در آتش کرده اند اینجا
چه خوش پر سوز می نالد، زهی آواز خاکستر!
سمندرها در آتش دیدی و چون باد بگذشتی
کنون در رستخیز عشق بین پرواز خاکستر!
هنوز این کنده را رویای رنگین بهاران است
خیال گل نرفت از طبع آتشباز خاکستر
من و پروانه را دیگر به شرح و قصه حاجت نیست
حدیث هستی ما بشنو از ایجاز خاکستر!
هنوزم خواب نوشین جوانی سرگران دارد
خیال شعله می رقصد هنوز از ساز خاکستر
چه بس افسانه های آتشینم هست و خاموشم
که بانگی بر نیاید از دهان باز خاکستر
هوشنگ ابتهاج
۹۴/۱۰/۲۶