به خنده گفت: «از آن سالها که طرد شدی
جمعه, ۱۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ق.ظ
به خنده گفت: «از آن سالها که طرد شدی
شبیـــه تــار زنی گنگ و دوره گــــرد شدی
چقدر کال و گــس و سبز بودی آن دوران!
چه سرخ از دلم افتـــادی و چه زرد شدی
هنــوز گرمی دستت به کوچه ها جاری است
سه سال از فورانت گذشته ...سرد شدی؟!!
زنی شبیه مرا شعر تـــــو به اوج رساند
خودت چگونه هم آغوش آه و درد شدی؟
زنی شبیه من اکنون در اختیار دلت
غنیمتم که تو پیروز این نبرد شدی...»
نــگاه کـــردم و با نیــشخند گفتــم : «چـــشم»
به خنده گفت: «نه عاقل شدی،نه مرد شدی!»
به خنده گفت و دلم طعنه ای به شعرم زد:
«که باز شاعر آن خنده ای که کرد شدی!»
عبدالمهدی نوری
۹۵/۰۸/۱۴