به شاهرگ زده ام بی هوا و می گویم :
دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۴۸ ق.ظ
به شاهرگ زده ام بی هوا و می گویم :
خلاص می شوم امشب به لطف چاقویم!
چگونه قطع کنم دست ِ پیچکی را که
به سینه ام زد و پیچید دور بازویم؟
سرم به شانه ی خورشید می رسید اگر
نمی زدند رفیقان تبر به زانویم!
چنان نواخته این روزگار قلبم را
که تار-تار سپیدی نشسته بر مویم!
چه رفته است براین زندگی که بعداز تو
به مرگ فکر کنم... عاشقانه میگویم !
هزار راه رسیدن به عشق را بلدی...
چراکه تک تکشان را تو بسته ای رویم!
دلم خوش است که جای خودت، خداوندت
غم ِ نداشتنت را نشانده پهلویم!
عبدالمهدی نوری
۹۵/۰۸/۲۴