هم‌قافیه با باران

به من گفتی از این احساس بی اندیشه بیزاری

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ب.ظ

به من گفتی از این احساس بی اندیشه بیزاری
همین حسّ پریشانی که در ذهن غزل داری

به من گفتی غریبم با نگاه عاشقت شاعر
نمی فهمم چه می گویی نمی فهمی وفاداری

غزل می گفت در چشمم نمی دانست بیمارم
نمی خواند از نگاه خسته ام او بود بیماری

نمی دانست می لرزید قلبم زیر هر حرف و
شماتت های دلگیر نگاهی سرد و بازاری

دلم می خواست می گفتم حواست هست دلبندم..؟

قراری را که یادت رفت از تقویم دیواری

گناه من نگاهی بود در چشمان زیبایت 
و باور کن به قدر من تو هم اینجا گنهکاری

نگو از تو فقط شعری میان دفترم مانده
ببر از خاطرت این خاطرات گنگ اجباری

نمی خواهم بخوانی شعر های شاعری را که
قلم را شسته است از آزمودن های تکراری

علی نیاکوئی لنگرودی

۹۴/۰۵/۲۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران