به نام حضرت حق ، السلام یا دریا
شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۳۰ ب.ظ
به نام حضرت حق ، السلام یا دریا !
بر آن سرم که بنوشم تو را ، ولی ، اما ...
چگونه از تو بنوشم ، منی که مردابم ؟
چگونه از تو بنوشم ؟ مگر شما مولا ...
دوباره آمده ام تا تو را بگویم سبز
و بشکفم ز نسیم ات ، بهار روح افزا
مرا به فطرت آیینه ها سفارش کن
که تا به مدحت نورت ، دلم شود گویا
تو را ز حضرت قرآن همیشه می پرسم
ز آیه های بشارت ، ز سورۀ « اعلی »
تو را ز صبح و اذان ، سجده ، منبر و محراب
تو را ز بوی خوش « یاکریم » و « یاهو » ها
تو را ز مکه ، مدینه ، ز کربلا ، کوفه
تو را ز فصل زلال غدیر و عاشورا
تو را ز صبر مجسم ، ز حضرت زینب
تو را ز سورۀ مظلوم : حضرت زهرا
تو را ز نان و نمک ، وصله های وارسته
تو را ز سادگی و بی تکلفی ، مولا !
دوباره تنگ غروب است و در شب کوفه
کنار خلوت روحت ، نشسته ای تنها
تو کیستی که جهان در نگاه تو هیچ است ؟!
تو کیستی که جهان در نگاه تو ... آیا ؟
تو تا کجای خدا قد کشیده ای ، ای خوب !
که دست واژه به فهمت نمی رسد ، آقا ؟!
تو را به روی زمین خاکیان نمی فهمند
تو را به عرش خدا ، آسمانیان حتا !
تو در زمان و مکان و بیان نمی گنجی
به رنگ لهجۀ دنیا ، نمی شوی معنا
تو را قسم به خدا ، هیچ کس نمی داند
عجیب ، تشنۀ یک پاسخم تو را دریا !
تو حرف اول عشقی و آخر خوبی
چگونه از تو بگویم ، امام خوبی ها ؟!
زبان لال دلم را به عشق گویا کن
نگفته ام غزلی در خور تو ای مولا
رضا اسماعیلی
بر آن سرم که بنوشم تو را ، ولی ، اما ...
چگونه از تو بنوشم ، منی که مردابم ؟
چگونه از تو بنوشم ؟ مگر شما مولا ...
دوباره آمده ام تا تو را بگویم سبز
و بشکفم ز نسیم ات ، بهار روح افزا
مرا به فطرت آیینه ها سفارش کن
که تا به مدحت نورت ، دلم شود گویا
تو را ز حضرت قرآن همیشه می پرسم
ز آیه های بشارت ، ز سورۀ « اعلی »
تو را ز صبح و اذان ، سجده ، منبر و محراب
تو را ز بوی خوش « یاکریم » و « یاهو » ها
تو را ز مکه ، مدینه ، ز کربلا ، کوفه
تو را ز فصل زلال غدیر و عاشورا
تو را ز صبر مجسم ، ز حضرت زینب
تو را ز سورۀ مظلوم : حضرت زهرا
تو را ز نان و نمک ، وصله های وارسته
تو را ز سادگی و بی تکلفی ، مولا !
دوباره تنگ غروب است و در شب کوفه
کنار خلوت روحت ، نشسته ای تنها
تو کیستی که جهان در نگاه تو هیچ است ؟!
تو کیستی که جهان در نگاه تو ... آیا ؟
تو تا کجای خدا قد کشیده ای ، ای خوب !
که دست واژه به فهمت نمی رسد ، آقا ؟!
تو را به روی زمین خاکیان نمی فهمند
تو را به عرش خدا ، آسمانیان حتا !
تو در زمان و مکان و بیان نمی گنجی
به رنگ لهجۀ دنیا ، نمی شوی معنا
تو را قسم به خدا ، هیچ کس نمی داند
عجیب ، تشنۀ یک پاسخم تو را دریا !
تو حرف اول عشقی و آخر خوبی
چگونه از تو بگویم ، امام خوبی ها ؟!
زبان لال دلم را به عشق گویا کن
نگفته ام غزلی در خور تو ای مولا
رضا اسماعیلی
۹۵/۰۲/۱۱