هم‌قافیه با باران

به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم

جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ

به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم

به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم

تو کوته دستیم میخواستی ورنه من مسکین

به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم

نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم

زکویت عاقبت با دامنی خونین جگر رفتم

حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی

زیان اورده من بودم که دنبال هنر رفتم

ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی

به من تا مژده آوردند, من از خود به در رفتم

تو قدر من ندانستی و حیف از بلبلی چون من

که از خار غمت ای گل خونینه پر رفتم

مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت

بلی رفتم ولی هر جا که رفتم در به در رفتم

به پایت ریختم اشکی و رفتم, در گذر از من

از این ره بر نمیگردم که چون شمع سحر رفتم

تو رشک افتابی کی به دست سایه می ایی؟

دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم


هوشنگ ابتهاج

۹۳/۱۱/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران