هم‌قافیه با باران

بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویزبنشینم

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ب.ظ

بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویزبنشینم

و از عشق سرودی بسرایم


آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ،

پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم


خورشید از آن دور ، از آن قله پر برق

آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز


سیمرغ طلایی پرو بالی ست که چون من

از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز


پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست

پرواز به آنجا که سرود است و سرورست


آنجا که ، سراپای تو ، در روشنی صبح

رویای شرابی ست که در جام بلور است


آنجا که سحر ، گونه گلگون تو در خواب

از بوسه خورشید ، چو برگ گل ناز است ،


آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد ،

چشمم به تماشا و تمنای تو باز است !


من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است

راه دل خود را ، نتوانم که نپویم


هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید

چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم !


او ، روشنی و گرمی بازار وجود است

در سینه من نیز ، دلی گرم تر از اوست


او یک سرآسوده به بالین ننهادست

من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست


ما هردو ، در این صبح طربناک بهاری

از خلوت و خاموشی شب ، پا به فراریم


ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبیعت

با دیده جان ، محو تماشای بهاریم


ما ، آتش افتاده به نیزار ملالیم ،

ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم ،


بگذار که سرمست و غزل خوان من و خورشید

بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم

 

فریدون مشیری

۹۴/۰۱/۰۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران