بگرد اما کسی مانند من پیدا نخواهی کرد
بگرد اما کسی مانند من پیدا نخواهی کرد
چو من دیوانه ای شیرین سخن پیدا نخواهی کرد
بیا شیرین من باش ای شکرلب چونکه فرهادی
چو من بی تیشه امّا کوهکن پیدا نخواهی کرد
به پای خویش ای گل نغمه زن در پردۀ عشّاق
به جز من بلبلی در این چمن پیدا نخواهی کرد
بکن پیراهن از تن مثل گل از عنچه بیرون شو
که چون من عندلیبی نعره زن پیدا نخواهی کرد
بیا تا شعر در جامِ غزل ریزیم و خوش باشیم
شرابی مثلِ شعرِ من کهن پیدا نخواهی کرد
اگر سرتاسرِ این کهنه بازارِ هیاهو را
بگردی یوسفی با این ثمن پیدا نخواهی کرد
بخوان از رودکی تا شعرِ من چون من وفاداری
اسیرِ چون تویی پیمان شکن پیدا نخواهی کرد
فضای سینه ات را گر بگردی مو به مو چیزی
به جای قلب جز مشتی چدن پیدا نخواهی کرد
مکن آلودۀ دنیا خودت را عشق را دریاب
مکن آخر طلا از این لجن پیدا نخواهی کرد
چنین با سرعت بالا نران تا درّه راهی نیست
که کوهِ قاف را با این لگن پیدا نخواهی کرد
عجب بادِ سفاهت می وزد از هر طرف دردا!
که فردا مشتی از خاکِ وطن پیدا نخواهی کرد
غلامعباس سعیدی