هم‌قافیه با باران

بگویم روح اقیانوس در این شهر خشکیده است؟!

چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۱۴ ب.ظ

بگویم روح اقیانوس در این شهر خشکیده است؟!
و یا دست اجل یک باغ بی‌پاییز را چیده است؟!

چه باید گفت؟ هر چیزی بگویم کمتر از "درد" است!
چه باید گفت با شهری که داغی اینچنین دیده است؟

به این شهرِ دلش از شیشه و کاشی چه باید گفت؟
که از غم، چل‌ستون پیکرش یکباره لرزیده است

پس از این، دستمالِ ابر از دستش نمی‌افتد
چه باران سیاهی روی دانشگاه باریده است!

شبیهت کیست آخر؟... فی‌المثل خورشید؟!... او را هم
کسی روشن‌تر از لبخند گیرای تو نشنیده است!

به قدر و آبرو، این خاک را کردی لسان‌الارض*
تو را در دامنش کِی باغ رضوان** خواب می‌دیده است؟!

چه کاشی ها که از گلدسته‌ها ناخوانده، می‌افتند!
اگر باور کنند آن چشمها در خاک خوابیده است...

پانته‌آ صفایی

۹۷/۰۲/۱۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران