بگو بگو بگو از گل، گلی که پرپر شد (ماهیان دست بسته)
يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ
بگو بگو بگو از گل، گلی که پرپر شد
بگو بگو بگو از نخلتر که بی سر شد
ز غنچههای بهاری که پایمال شدند
به زیر پای خزان زنده زنده چال شدند
کبوتران سپیدی که بال وا کردند
در این کرانه وحشی مرا رها کردند
بگو ز مهر و ز سجاده و ز انگشتر
وضوی خون و نماز و گلوله و سنگر
ز درد و داغ تو امشب سراغ میگیرم
از این تنور عطش نان داغ میگیرم
بیا و سایه بر این دل دل کبابانداز
" که گفته اند نکویی کن و در آب انداز"
به باغها سهی و ناز میشناسندت
در آسمان پر و پرواز میشناسندت
تو نعش سرخ ستاره بدون سر دیدی
به خون تپیدن خورشید شعلهور دیدی
تو یادگار تب و تاب و التهاب منی
تو شهد و شاهد و شمع و شب و شراب منی
غلامعباس سعیدی
۹۴/۰۳/۳۱