بگو که مست کدامین شراب ناب شدی
بگو که مست کدامین شراب ناب شدی
که بی ملاحظه روی سرم خراب شدی
تو از میان تمام زنان روی زمین
برای کشتن این مرد ، انتخاب شدی...
مرا صدا کن...روح نفس کشیدن را
به این جنازه ی در حال انجماد بیار
مرا درین شب ناآشنا رها کردی
مرا به باد سپردی...مرا به یاد بیار
ازین سکوت ...ازین انجماد ،می ترسم
به من کمی از گرمای دست هات بده
مرا دوباره صدا کن...مرا به یاد بیار
ازین دقایق زخمی مرا نجات بده...
مرا رها کن ازین خانه ی طلسم شده
مرا ازین تله ی خون گرفته بیرون کن
مرا رها کن ازین رنج های تکراری
مرا ازین شب طاعون گرفته بیرون کن
مرا درین قفس خاک خورده جا مگذار
بیا به آدم بی خانه قول سیب نده
از آفتاب نگو...از بهشت حرف نزن
تو را فریب ندادم ،مرا فریب نده...
کبوترانم را دانه دانه پر دادم
به نامه از غم نادیدنت خبر دادم
هزار مرتبه گفتم که دوستت دارم
هزار مرتبه این جمله را هدر دادم...
حامد ابراهیم پور