هم‌قافیه با باران

بیا عزیزم بیا که چیزی به گرگ و میش سحر نمانده

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۵۸ ب.ظ
بیا عزیزم بیا که چیزی به گرگ و میش سحر نمانده
بیا عزیزم بیا که راهی به آخر این سفر نمانده

همین که می آمدم پر از عاشقانه بودم پر از تغزّل
ببین که اکنون به کوله بارم ترانه ای بیشتر نمانده

من و تو لیلا شویم و مجنون من و تو دارا شویم و سارا
در این بیابان در این خیابان اگر کسی رهگذر نمانده

فقط نه سهراب بلکه اینجا پیمبران هم در امتحانند
چه پهلوانی سراغ داری که زیر تیغ پدر نمانده

در آرزوی خوشی و مستی به بت پرستی رسیدم آخر
کنون کنارم بتی بزرگ است و چاره ای جز تبر نمانده

در اوّل این سفر تو بودی، در آخر این سفر تو هستی
بیا و بنشین بگو و بشنو که بی تو حرفی دگر نمانده

مهدی جهاندار
۹۵/۰۲/۱۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران