بیا که در پس دیوارها دلم پوسید
شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ
بیـــا کــه در پــس دیــوارها دلم پوسید
از ایـن تـوالـی و تکـــرارها دلـم پوسید
بیــا و پنجـــره هـای همیشـه را وا کن
به سمت کوچه ی دیـدارها، دلم پوسید
مرا بـه آبــی پـروازهـا ببـــر یک صبح
که در سکـوت شب غــارها دلـم پوسید
نگاه صیقلی ات کو در این تکدّر سرد
ز بـس تـراکــم زنگــارهـا، دلـم پوسـید
به چارگوشه ی این عنکبوتخانه ی کور
میــان کشمکــش تـــارهـا دلـم پـوسید
ببـار بر عطش زخـم های تشنه ى من
کــه در عقیــــم نمکـزارهـا دلـم پوسید
مــرا ببـــر به تماشـــای آسمــانی ها
کــه در تلاقــی دیــــوارهـا دلـم پوسید
محمّدرضا روزبه
۹۵/۰۳/۰۱