بیا که ماهی تنگ دلم نهنگ شده
شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ
بیا که ماهی تنگ دلم نهنگ شده
تنم برای تپش های روح، تنگ شده!
کجاست وعده ی دیدار تا رها سازم
"شتاب" را که فروبسته ی "درنگ" شده
چقدر نیزه و شمشیر خورده ام از خویش
که بین دین و دلم بر سر تو جنگ شده
مرا ببین که پر از آتش است چشمانم
چقدر پیرهن آبی ات قشنگ شده!
نترس صید نخواهی شد ای غزال عجول!
بمان به بیشه که پای پلنگ، لنگ شده
بیا که طبع من آماده ی سرودن توست
دلم برای غزل های خویش تنگ شده...
محمدرضا طاهری
تنم برای تپش های روح، تنگ شده!
کجاست وعده ی دیدار تا رها سازم
"شتاب" را که فروبسته ی "درنگ" شده
چقدر نیزه و شمشیر خورده ام از خویش
که بین دین و دلم بر سر تو جنگ شده
مرا ببین که پر از آتش است چشمانم
چقدر پیرهن آبی ات قشنگ شده!
نترس صید نخواهی شد ای غزال عجول!
بمان به بیشه که پای پلنگ، لنگ شده
بیا که طبع من آماده ی سرودن توست
دلم برای غزل های خویش تنگ شده...
محمدرضا طاهری
۹۵/۱۰/۱۸