هم‌قافیه با باران

بی رحم ترینی به خدا نیست حواست

سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۹ ب.ظ
بی رحم ترینی به خدا نیست حواست
دیوانه شدم شُرّه نکن خرمن یاست

ظرفیّت یک لحظه نگاه تو ندارم
ای دادِ از آن چشم خدا را نشِناست

با دامن پر چین و بلوزی عسلی رنگ
تو محو غذا خوردن و من محو لباست

نزدیک نشستی و دلم تاب نیاورد
این طاقت تنگِ من و من فکر تقاصت

نوشیدی از آن قهوه ی ترک و من مبهوت
در خاصیت طعم لب قهوه شناست..!!

چشم تو و مژگان تو و موی تو ای داد
هر رکعت من پر شده از ذکر ثلاثت

ای من به فدای لب و چشمان تو بی رحم
در سینه گلوگیر شدی..هست حواست..؟؟

علی نیاکوئی لنگرودی

۹۴/۰۹/۲۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران