تاریخ ورق می خورد از فصل سقیفه
سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۹ ب.ظ
تاریخ ورق می خورد از فصل سقیفه
آنجا که وصی بود و علی بود خلیفه
در خاطرشان بود غدیری که به پا شد
بر قامت رعنای علی رخت ولا شد
شورای نفاق آمدو دستان علی بست
پهلو شکنان از می تزویر و ریا مست
هرگز نتوان بست دو دستان علی را
آن شیر خدا ، شاه عرب،صوت جلی را
باید که علی لب نگشاید نخروشد
تا چشمه ی دین بار دگر ناب بجوشد
او بود و سکوتی و غم ِغربت جانکاه
او بود و شب و راز نهفته به دل چاه
تاریخ ورق می خورد از قصه ی ایثار
از کرب و بلا دشت پُر آوازه ی خونبار
شورای نفاق دگری باز سرشتند
بی تاب ولایت شده طومار نوشتند
آزاده ترین قوم زشیران مدینه
با قافله رفتند به مهمانی کینه
در کرب و بلا عشق حیات دگری یافت
مردی به علمدار دوباره جگری یافت
هفتاد و دو خورشید طلوع کرده به نی ها
کشتند ولی را به هوا خواهی ری ها
«هل من» چو شنیدند زبان کام گرفتند
در اوج عطش بود و سگان جام گرفتند
تاریخ رسیده است به این نقطه که ماییم
کی یک نفس از رهبر آزاده جداییم
در دست گرفتیم اگر دست ولی را
هرگز نشکافیم به کین فرق علی را
این خطه ی عشق است نه کوفه که بهوشیم
با گندم ری مردی و ایمان نفروشیم
با اوست که در قبله ی توحید و نمازیم
در هر قدمش جان و سر و دست ببازیم
شورای نفاق دگری باز عیان شد
بر لشکر اسلام به صد کینه روان شد
از میسره پیش آمده کفتار سعودی
از میمنه داعش به تبانی یهودی
در قلب سپه پرچم صهیون پلید است
این قافله در سیطره ی کاخ سفید است
ما در کنف رهبر آزاده ی خویشیم
آماده و لب تشنه ی فرمان «به پیشیم»
ای وای از آن خشم که جوشان شده باشد
دریای وطن باز خروشان شده باشد
فرمان چو رسد کفر به سجیل بکوبیم
این ابرهه با فوج ابابیل بکوبیم
«هیهات به لب» تا حرم عشق بتازیم
بر کوردلان معرکه ی «عسر» بسازیم
امروز به ایوان حرم گرم نمازیم
فردا همه مُحرم شده در دشت حجازیم
باید که بُتان را زدل کعبه بروبیم
برکفر عرب پرچم اسلام بکوبیم
این فتنه که بر پاست زشیطان بزرگ است
چوپان به نظر آید و در جامه ی گرگ است
باید بهراسید به لب آتش آه است
طوفان طبس بار دگر در خَم راه است
مرتضی برخورداری
آنجا که وصی بود و علی بود خلیفه
در خاطرشان بود غدیری که به پا شد
بر قامت رعنای علی رخت ولا شد
شورای نفاق آمدو دستان علی بست
پهلو شکنان از می تزویر و ریا مست
هرگز نتوان بست دو دستان علی را
آن شیر خدا ، شاه عرب،صوت جلی را
باید که علی لب نگشاید نخروشد
تا چشمه ی دین بار دگر ناب بجوشد
او بود و سکوتی و غم ِغربت جانکاه
او بود و شب و راز نهفته به دل چاه
تاریخ ورق می خورد از قصه ی ایثار
از کرب و بلا دشت پُر آوازه ی خونبار
شورای نفاق دگری باز سرشتند
بی تاب ولایت شده طومار نوشتند
آزاده ترین قوم زشیران مدینه
با قافله رفتند به مهمانی کینه
در کرب و بلا عشق حیات دگری یافت
مردی به علمدار دوباره جگری یافت
هفتاد و دو خورشید طلوع کرده به نی ها
کشتند ولی را به هوا خواهی ری ها
«هل من» چو شنیدند زبان کام گرفتند
در اوج عطش بود و سگان جام گرفتند
تاریخ رسیده است به این نقطه که ماییم
کی یک نفس از رهبر آزاده جداییم
در دست گرفتیم اگر دست ولی را
هرگز نشکافیم به کین فرق علی را
این خطه ی عشق است نه کوفه که بهوشیم
با گندم ری مردی و ایمان نفروشیم
با اوست که در قبله ی توحید و نمازیم
در هر قدمش جان و سر و دست ببازیم
شورای نفاق دگری باز عیان شد
بر لشکر اسلام به صد کینه روان شد
از میسره پیش آمده کفتار سعودی
از میمنه داعش به تبانی یهودی
در قلب سپه پرچم صهیون پلید است
این قافله در سیطره ی کاخ سفید است
ما در کنف رهبر آزاده ی خویشیم
آماده و لب تشنه ی فرمان «به پیشیم»
ای وای از آن خشم که جوشان شده باشد
دریای وطن باز خروشان شده باشد
فرمان چو رسد کفر به سجیل بکوبیم
این ابرهه با فوج ابابیل بکوبیم
«هیهات به لب» تا حرم عشق بتازیم
بر کوردلان معرکه ی «عسر» بسازیم
امروز به ایوان حرم گرم نمازیم
فردا همه مُحرم شده در دشت حجازیم
باید که بُتان را زدل کعبه بروبیم
برکفر عرب پرچم اسلام بکوبیم
این فتنه که بر پاست زشیطان بزرگ است
چوپان به نظر آید و در جامه ی گرگ است
باید بهراسید به لب آتش آه است
طوفان طبس بار دگر در خَم راه است
مرتضی برخورداری
۹۶/۰۳/۲۳