هم‌قافیه با باران

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من

دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۸ ق.ظ

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من

ذره به ذره چون گهر از تف آفتاب تو
دل شده‌ست سر به سر آب و گل گران من

پیشتر آ دمی بنه آن بر و سینه بر برم
گر چه که در یگانگی جان تو است جان من

در عجبی فتم که این سایه کیست بر سرم
فضل توام ندا زند کان من است آن من

از تو جهان پربلا همچو بهشت شد مرا
تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من

تاج من است دست تو چون بنهیش بر سرم
طره توست چون کمر بسته بر این میان من

عشق برید کیسه‌ام گفتم هی چه می کنی
گفت تو را نه بس بود نعمت بی‌کران من

برگ نداشتم دلم می لرزید برگ وش
گفت مترس کآمدی در حرم امان من

در برت آن چنان کشم کز بر و برگ وارهی
تا همه شب نظر کنی پیش طرب کنان من

بر تو زنم یگانه‌ای مست ابد کنم تو را
تا که یقین شود تو را عشرت جاودان من

سینه چو بوستان کند دمدمه بهار من
روی چو گلستان کند خمر چو ارغوان من


مولانا

۹۴/۰۵/۱۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران