تا زمانی که جهان را قفسم می دانم
پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ
تا زمانی که جهان را قفسم می دانم
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم
گریه ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر
همه خندان لب و شادند که من گریانم
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت
بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم
زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است
مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم
بیت آشفته ایَم در غزلی ناموزون
میل دارم که ردیفی بدهد پایانم...
سجاد سامانی
۹۴/۱۰/۱۷