تا نکشتی ز غمم شمع مزارم نشدی
جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ب.ظ
تا نکشتی ز غمم شمع مزارم نشدی
بیخبر از بر من رفتی و این دردم کشت
که خبردار ز دشواری کارم نشدی
روی برتافتی و پشت و پناه دل من
نشدی کز همه رو رو به تو آرم، نشدی
زاریم دیدی و آنقدر تغافل کردی
که خبردار ز حال دل زارم نشدی
یاد آن عهد که از یکدلی و یک جهتی
لحظه ای دور ز آغوش و کنارم نشدی
گفتی: آرام ندارد دل "گلچین" بی من
چه کنم؟ مایه ی آرام و قرارم نشدی
باز هم مهر تو می پرورم اندر دل تنگ
گرچه عمری به تودل بستم و یارم نشدی
احمد گلچین معانی
۹۵/۰۱/۲۷