تا که افسوس کسی بر دل و جانت جاری ست
دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۸ ق.ظ
تا که افسوس کسی بر دل و جانت جاری ست
حسرت دیدن او بار غمی انگاری ست
بی خیال از همه دنیایی وتنهایی تو
در دل عامه فکنده ست که این بیماری ست
دوره کرده ست تورا از همه سو آمده است
تویی آن نقطه و غم ها اثر پرگاری ست
وقت دلتنگی و گل دادن غم ها به غروب
میروی بر در آن خانه تورا انکاری ست
هی بکوبی و کسی نیست که در باز کند
تازه هنگام شکوفایی دردی کاری ست
بار چندم برساند به تو همسایه که هی
و بدانی که همه گفته ی او تکراری ست
رفته از باغ دگر شاخه گل سرخ نگرد
بودنش بر دل این خانه دگر پنداری ست
و تولب تشنه ی دیداری و احساس تورا
می برد درد غریبی که غمی اجباری ست
قاب عکسی به دل خاطر تو حک شده است
چهره ی خانه وبی بی که پر از غمخواری ست
مرتضی برخورداری
حسرت دیدن او بار غمی انگاری ست
بی خیال از همه دنیایی وتنهایی تو
در دل عامه فکنده ست که این بیماری ست
دوره کرده ست تورا از همه سو آمده است
تویی آن نقطه و غم ها اثر پرگاری ست
وقت دلتنگی و گل دادن غم ها به غروب
میروی بر در آن خانه تورا انکاری ست
هی بکوبی و کسی نیست که در باز کند
تازه هنگام شکوفایی دردی کاری ست
بار چندم برساند به تو همسایه که هی
و بدانی که همه گفته ی او تکراری ست
رفته از باغ دگر شاخه گل سرخ نگرد
بودنش بر دل این خانه دگر پنداری ست
و تولب تشنه ی دیداری و احساس تورا
می برد درد غریبی که غمی اجباری ست
قاب عکسی به دل خاطر تو حک شده است
چهره ی خانه وبی بی که پر از غمخواری ست
مرتضی برخورداری
۹۴/۰۴/۰۸