هم‌قافیه با باران

تمام حادثه یک توده هیمه بود و شرر

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ب.ظ

تمام حادثه یک توده هیمه بود و شرر
و آنچه ماند زمن خاک بود و خاکستر

بدل به دود شد آنهم که بود در ذهنم
از آن تناور پر میوه سبز بار آور

وز آن پرنده ی آبی که آشیانش را
گرفته بود دو دستم -دوساقه ام- در بر

از آن حروف درخشان که بر زمرّد من
شعاع سوزنی صبح می نگاشت به زر

بدل به دود شد آری هرآنچه بود به جا
از آن درخت که من بودم- آن منِ دیگر

و آنچه خاطره ی آخرین ِ من بوده ست :
همه کشاکش ارّه همه نهیب تبر

نه هیچ می نگرم دیگر و نه می شنوم
نه بر گلم نظری هست و نز پرنده خبر

مرا به گردش تقویم و راز فصل چه کار؟
که نز خزان خطرم هست و نز بهار ثمر

درخت های جوانتر! مرا به یاد آرید
در آن بهار که گل می کنید رنگین تر

نسیم های جوانتر حرامتان جز دوست
به جای خالی من دیگری نشیند اگر

به باد می روم و می روم ز یاد شما
وزان شود چو به خاکسترم نسیم سحر

 

حسین منزوی
۹۴/۰۴/۰۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران