تنهایی من تاول بدخیم بزرگی ست
شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ
تنهایی من تاول بدخیم بزرگی ست
بیرون زده از پوست خشک لحظاتم
زخمی که چنان ریشه دوانده ست که گویی
خون می خورد از ژرف ترین لایه ی ذاتم
من حادثه ای تلخم و غمبار که رخ داد
در یک شب توفانی و داغ از دهه ی شصت
حالا که از آن شب سه دهه می گذرد، شهر
در رنج و هراس است هنوز از تبعاتم
هرگز دلم از عشق نشد زنده و هرگز
چیزی ز دوامم ننوشتند به عالم
پیشانی من سنگ مزاری ست که بر آن
ثبت است از آن اول تاریخ وفاتم
ای دخترکان گل و آئینه و خورشید
دل بر من دلمرده ی مصلوب نبندید
من میوه ای از شاخه ی خشکیده ی مرگم
جاری ست دم مرگ در اندام حیاتم
تنهایی من سهم من از اصل خودم بود
گم کرده ام امروز خود واقعی ام را
شاید هم از این روست که این تاول بدخیم
بیرون زده از سطر به سطر صفحاتم
محمدرضا طاهری
۹۴/۰۱/۲۹