تنها نشسته ام، شب و باران و نیستی
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۵ ب.ظ
تنها نشسته ام، شب و باران و نیستی
زل میزنم به پیچ خیابان و نیستی
تقویم من رسیده به یک اتفاق خوب
در صفحه ی قرار زمستان و نیستی
وقتش رسیده قهوه بنوشم کنار تو
یخ میزنم کنار دو فنجان و نیستی
تنها قدم زدم که تو را جستجو کنم
در ازدحام اینهمه انسان و نیستی
ساعت گذشت و بی تو قدم میزنم هنوز
تنها در امتداد خیابان و نیستی...
قاسم قاسمی اصل
۹۵/۰۵/۱۴