تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۰۵ ب.ظ
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوشتر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
تو زهری، زهر گرم سینهسوزی،
تو شیرینی که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.
بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر!
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما … نوشداروست!
چه غم دارم که این زهر تبآلود،
تنم را در جدایی میگدازد
فریدون مشیری
۹۳/۱۱/۱۵