تو مَلَک بودی و فردوسِ دلم جایت بود
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۸ ق.ظ
تو مَلَک بودی و فردوسِ دلم جایت بود
سیبِ مغرورِ دلم خاکِ کفِ پایت بود
قلبِ من بردهیِ فرعونِ دوچشمانت شد
نبضِ من شرطیِ آهنگِ قدمهایت بود
روزگاریکه مرا عشقِ خودت میخواندی
باورِ بندگیام آیهیِ لبهایت بود
آمدی زلزله در کشورِ جانم افتاد
عاملِ زلزله در رانشِ موهایت بود
اینک اما پس از آن عاشقیِ بیحاصل
خاطرم هست که با من همه دعوایت بود!
رفتی و دربهدری سهمِ شب و روزم شد
آخر ای جان! دل من بنده و شیدایت بود
هرگز از لوحِ وجودم نرود یادت، چون
حلقهیِ وصل به بالا، قدِ رعنایت بود
محمد صادق زمانی
۹۴/۰۴/۰۶
اینجور بخونین:
آخر ای جان! دلِ من، بنده و شیدایت بود
اونجور که شما گفتین، وزن هم بهم میریزه. شعر که دلبخواهی و بدون اصول و قاعده نیست!